کنون رزم سهراب و رستم شنو، گفت و گو با نقال 11 ساله
به گزارش وبلاگ یاهو، قد و قواره اش به سن و سالش نمی خورد اما در عوض توانایی هایش بی شمار و جذاب است؛ عروسک گردان است.
وبلاگ یاهو- زهرا کریمی: تبحر خاصی در نقالی دارد. صداپیشگی می داند. مشاعره می کند و حرکات نمایشی با وسایل ورزشی را بلد است. اینها ویژگی های محمدهادی مالکی کوچک مرد 11 ساله است. این هنرمند محله دارآباد از بدو تولدش تا به امروز در حال دست و پنجه نرم کردن با بیماری سندرم راسل سیلور است اما اجازه نداده بیماری مانع حضورش برای شرکت در مسابقات دانش آموزی شود. کسب رتبه اول محمدهادی در هنر نقالی بین دانش آموزان مدارس آموزش و پرورش منطقه یک باب آشنایی ما با او شد. شنیدن رمز موفقیتش در هنرهای مختلف با این سن کم دلیلی شد تا با او و مادرش به گفت وگو بنشینیم.
- کمی مشاعره و بازی
جلیقه ای بزرگ تر از جثه اش به تن دارد. مدام آن را مرتب می کند. گاهی هم موهای فرفری اش را روی پیشانی می ریزد. همین که لب به سخن باز می کند با صدایی بچگانه، خودش را شمرده شمرده معرفی می کند و می گوید: آخرین روز شهریور ماه 12 ساله می شوم و باید در کلاس چهارم ثبت نام کنم. کارهای هنری زیادی در مدرسه ایمان با تشویق خانم حسینی، خانم مقدم و دوستانشان یاد گرفته ام. امسال در نقالی رتبه اول، مشاعره رتبه دوم و هنر نمایشی رتبه سوم را دریافت کرده ام. برخی از همکلاس هایم به دلیل جثه کوچکم چندان تمایل به دوستی با من ندارند اما دوستان خوب زیاد دارم. دوستان زیادی هم در کوچه و محله مان در دارآباد دارم که با آنها یک گروه دوچرخه سواری تشکیل داده ام. با نمکی که در صحبت هایش دارد پشت مادرش پنهان می شود و می گوید: چون رئیس گروهم حق دارم برایشان شعر بخوانم. با یکی دو نفر از دوستانم چند بیت شعر را می خوانیم. این مشاعره ها بازی بازی است.
- چشم نزنید
مادرش جلیقه را روی شانه هایش مرتب می کند و از محمدهادی می خواهد که خیلی ورجه وورجه نکند تا لباس از شانه چپش به پایین کج نشود. او با خنده می گوید: این جلیقه برای دوستم است که به خاطر امروز از او امانت گرفتم. چون جلیقه اش آینه کاری شده، قیمتش بالاست. اما به زودی برای نقالی یک جلیقه و یک کلاه مناسب از بازار تهیه می کنیم. اگر خرید داروها اجازه بده! 3 حلقه رنگی را که روی زمین افتاده برمی دارد و با 2 تا از آنها را شروع به چرخاندن می کند و از مادرش می خواهد که حلقه سوم را از گردنش به آنها اضافه کند. وقتی حلقه می زند شروع به خندیدن می کند و می گوید: از این حرکات نمایشی زیاد بلدم. فقط کسی چشم نزند. دوباره می خندد و می گوید: خنده خیلی خوب است. همه بخندید و یک زنجیره از خنده درست کنید تا مامان من هم بخندد؛ اگر مامان بخندد من باز هم می خندم. مادرش با شیرین زبانی های محمدهادی همه فکر و خیال ها از ذهنش پاک می شود و برای دقایقی فارغ از هر آنچه که فکرش را مشغول کرده است مادرانه نگاهش می کند و می خندد.
- تمرین مشاعره و نقالی در کوه
مادر از او می خواهد کمی آرام شود و یک جا بنشیند تا بتوانیم بیشتر با او درباره استعدادهایش صحبت کنیم اما مجال نمی دهد. دستانش را با الکل ضدعفونی می کند و می گوید: همیشه دوستانم از من می پرسند که من با توجه به تعداد دفعاتی که در بیمارستان بستری شده ام چگونه فرصت کرده ام این همه هنر یاد بگیرم. جوابی که می دهم این است؛ مادرم 24 ساعته حواسش است که من چه استعدادی دارم. همیشه بعد از انجام تکالیف مدرسه برای فعالیت های هنری و ورزشی مورد علاقه ام برنامه ریزی می کنیم. یکی از تفریحات من، مادرم و خواهرم رفتن به کوه های دارآباد است. در کوه ها مشاعره و نقالی را تمرین می کنیم. بعد از این تمرینات با بچه های کوچه مسابقه دوچرخه سواری داریم. دوباره خنده حرفش را قطع می کند. می گوید: من با دوچرخه خواهرم مسابقه می دهم. دوچرخه او گل گلی است. حتماً باید یک دوچرخه پسرانه بگیرم.
- بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) را دوست دارم
یکباره کلاغ عروسکی را در دست می گیرد و با او شروع به مشاعره می کند. بعد از مشاعره با عروسک چوب نقالی را برمی دارد و سوار بر اسب می شود و نقالی را بازی بازی با خودش تکرار می کند. او پیشنهادی برای همه بیمارستان های بچه ها دارد: پیشنهاد می کنم همه بیمارستان ها برای بچه ها مهدکودک یا کتابخانه داشته باشند تا بیماران بازیگوش مثل من حوصله شان سر نرود و کلی چیزهای جدید یاد بگیرند. تیم پزشکی که روی غددم کار درمان انجام می دهند در بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) است. من این بیمارستان را خیلی دوست دارم. چون آنجا یک مهدکودک پر از اسباب بازی و کتاب های خوب و خواندنی دارد و هیچ وقت آنجا حوصله ام سر نمی رود. دوستانی که آنجا بستری هستند اسباب بازی و کتاب ها را به هم، امانت و بازی هایی را که بلد هستند به همدیگر یاد می دهند. من هم معمولاً اگر حالم خوب باشد کمی نقالی می کنم. جالب اینکه بچه ها خیلی مثل بزرگ ترها علاقه نشان نمی دهند و بیشتر بزرگ ترها گوش می دهند.
- گفت وگو با وحیده لواسانی مادر کودک هنرمند/ محمدهادی بزرگ شده بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) است
مادر است، شش دانگ حواسش به خواب، خوراک، درس، داروهای سر وقت و بازی محمدهادی است تا پسرش مرد شود. وحیده لواسانی 15 روز قبل از آنکه محمدهادی را به دنیا بیاورد همسرش را به دلیل عارضه سرطان از دست می دهد و او می ماند تا برای دخترش و پسرش محمدهادی هم مادر باشد و هم پدر. اما محمدهادی با همه نوزادانی که در بیمارستان به دنیا آمده بودند فرق داشت. او از همان روز تولد پسرش را روی چشم هایش بزرگ کرد و اکنون با تربیت مادرانه او بهترین ها برای جگرگوشه اش رقم خورده است.
تنها حامی محمد هادی شما هستید. از سختی هایی که به جان خریده اید تا محمدهادی در زندگی مثل بقیه افراد معمولی باشد بگویید.
محمدهادی از بدو تولدش دچار سندرم راسل سیلور بود. در این اختلال نادر با محدودیت رشد داخل رحمی آی. یو. جی. آر رشد پس از تولد ضعیف می شود. این بچه ها معمولاً سرهای بزرگ، صورت های مثلثی شکل، برجسته شدن پیشانی، متقارن نبودن بدن و مسائل تغذیه ای دارند. این بیماری به صورت مادرزادی در رشد اندام ها و مهارت ها اختلال ایجاد می کند و برخی از بچه ها کم هوش می شوند یا تأخیر حرکتی دارند. زمانی که خدا محمدهادی را با این ویژگی ها به من داد دور سرش 34 سانتیمتر و دور بدنش 10 سانتیمتر بود. به اندازه یک عروسک بود. اما خودم را برای امانت داری خدا آماده کردم. خوشبختانه پسرم مشکل هوش و تأخیر در حرکت و گفتار ندارد. هرچند او تا سال گذشته فقط قادر به گفتن 12 حرف از حروف الفبا بود و با تمرینات بسیار مربیان و خواهرش و من حالا مشاعره و نقالی را مثل بلبل انجام می دهد. همه پدرها و مادرها می دانند که بزرگ کردن کودک سالم چه سختی هایی دارد، چه برسد به کودکی که درگیر نوعی بیماری هم باشد. مسائل این بچه ها در جامعه نبود امکانات آموزشی، تفریحی و حمایت های مالی است. اکنون محمدهادی با توجه به هوش خوبش در مدرسه با دانش آموزان سالم مشغول تحصیل است. اما با توجه به رفت وآمد و مراقبت چندان به بوستان های شلوغ نمی رویم و معمولاً پاتوق ما کوه های دارآباد است تا بتواند بلند بلند نقالی کند.
تلاش های شما و اطرافیان اعطای موفقیت به زندگی او بوده است!
محمدهادی هم مثل همه بچه هایی که این عارضه را داشتند الان نباید به این راحتی و سهولت صحبت کند یا شعر بخواند. چون او هم از این امر مستثنا نبوده است. وقتی به دنیا آمد رشد او توقف داشت اما از بدو تولد تحت نظر پروفسور غدد خانم دکتر مریم رزاقی آذر تحت درمان قرار گرفت. پسرم بزرگ شده بیمارستان حضرت علی اصغر(ع) است و در حقیقت نگاه پزشک خوب به بیماران نقش مهمی به انگیزه دادن اطرافیان دارد. دکتر علیرضا ناطقیان همیشه به من می گفت: محمد هادی مردی محکم و توانمند و پر از استعداد است. کمکش کنید تا بزرگ شود. من همیشه قدردانی کادر درمانی این بیمارستان و مربیان هنری پسرم هستم و از آنها تشکر می کنم.
برای برطرف شدن مسائل چه انتظار و توقعی از مسئولان دارید؟
این بچه ها را نباید دست کم گرفت. مسئولان برای شناخت بهتر استعدادها مراکز استعدادیابی راه اندازی کنند و با هدایت و حمایت برنامه ریزی بلندمدت برای آینده آنها را در نظر بگیرند. محمدهادی ظرف 3 روز توانست 100 بیت حفظ شود و در مشاعره رتبه دوم را کسب کند.
منبع: همشهری آنلاین