طلوعی: شاعرنماها موجودیت شعر را تهدید می نمایند
به گزارش وبلاگ یاهو، سولماز طلوعی، شاعر و نویسنده ارومیه ای، در گفت وگو با خبرنگار خبرنگاران در آذربایجان غربی، گفت: به اعتقاد من قلم همواره مظلوم بوده و هست؛ همین که بسیاری از هنرهای نمایشی، سینمایی و حتی تجسمی براحتی دیده می شوند، سرو صدا می نمایند، برای مخاطب مهم می شوند و از هنرمندان سینمایی به قول امروزی ها سلبیرتی ها زاده می شوند؛ اما، هرگز یک شاعر و قلمش نمی تواند چنین جایگاهی را در بین مخاطبان پیدا کند و چه بسیار شاعرانی که در خانه های خود برای همواره خاموش می مانند، موید این نکته است
طلوعی با بیان اینکه در زمینه چاپ اشعارم با مشکل خاصی بجز حذف چند مورد از اشعارم در مرحله مجوز روبرو نشده ام، گفت: تا به حال برای چند همایش و دریافت مجوز برای کتاب هایم راهم به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی افتاده است و بی انصافی است که بگویم بی حرمتی دیده ام.
وی ادامه داد: وجود افراد شاعرنما بزرگترین آسیب و مسئله ای است که شعر امروز را تهدید می نماید. هر کس چند جمله نامربوط را پشت سر هم ردیف می نماید و ادعای شاعری می نماید. امروز فضای شعر به شدت از وجود این افراد شلوغ و نابسامان است. امیدوارم مسئولان و مدیران ارشد فعال در حوزه ادبیات برای این معضل چاره ای بیندیشند.
طلوعی بیان نمود: کسانی که سعی می نمایند با خواندن اشعار دیگران و کپی برداری از حس شاعران دیگر، نام شاعری به خود بچسبانند، هرگز کاری از پیش نبرده اند و نخواهند برد.
این شاعر که در سال 1397 کتاب ساعت ها صفر می شوند را منتشر و روانه بازار نموده بود، در ادامه در مورد مجموعه شعر خودم از خودم، گفت: اشعار این کتاب در قالب سپید و آزاد بوده و شامل 79 شعر سپید با مضمون عاشقانه و دلتنگی های شاعر در فضای تنهایی خودم است. این کتاب در شمارگان هزار نسخه به چاپ رسیده است و خودم مطالعه آن را به علاقمندان حوزه ادبیات بانوان، به خصوص زنان مستقل و پیروز توصیه می کنم.
این شاعر و نویسنده ارومیه ای ادامه داد: شعر زن، به ضرورت اشاره به فمینیست بودن شاعر نیست، ولی نگاه شاعر به قابلیت های زنان، باورهای اشتباه و تبعیض گرایانه جامعه نسبت به زن و تقویت حس خودباوری و اعتماد به نفس در مورد زنان است که در بیشتر اشعار این کتاب به نوعی به آن پرداخت شده است.
شاعر این مجموعه با اشاره به فضای احساسی خلق این آثار، گفت: شاعر گاهی در خلوت خویش فرو می رود و به اعماق تنهایی اش پناه می برد و سکوتش را با واژه هایش فریاد می زند و گاه جان بر لب واژه ها را به آتش کشیده و شور برمی انگیزد.
در بخشی از کتاب خودم را از خودم می خوانیم:
توبه گرگ مرگ است
اما مرگ خاتمه گرگ ها نیست
مرگ، خفه خون حنجره های هرزه
آغوش های در به در
دست های خائن در خلوت بره هاست!
مرگ، شلاق آتش بر چشم های دزدانه
که هزار بار، که هزار شب
به حرمت خانه ها زده
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران